همراه شو عزیز...
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید برای کسب اطلاعات بیشتر به پروفایل مدیر وبلاگ مراجعه کنید
آخرین مطالب


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 11094
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 132
تعداد آنلاین : 2

وبلاگ مهندسی شیمی88روز دانشگاه شهید باهنر کرمان
University Kerman Chemical Engineering 88




 

کم کم داریم وارد  مراحل مهم ترم 4 مون میشیم.کم کم احساس ترس باید بهمون غلبه کنه...کم کم باید نمرهای ناپلئونی روی برگه ی سفید تحویلی به استاد جلو چشامون بیاد(و شاید چند قطره اشکی که بعدش تو خلوت خودمون میپاشیم)...کم کم باید آماده ی شنیدن ناله و گریه و زاری برای گرفتن نمره شد...شنیدن انواع بهانه ها برای گرفتن فقط نیم نمره برای رهایی از مدلهای مختلف سقوط موجود در دانشگاه(از سقوط عشقی گرفته تا سقوط به معنی مشروطی و ...)...از آوردن دلیل مثل مردن فامیلای درجه ی یک(یادم رفت زبونم لال بگم) تا سرد بودن هوا و بد بودن وضع جامعه و مشکلات اقتصادی تا شلوغ بودن اتاق و ... برای فرار از چیزی که قراره با دادن امتحان سرمون بیاد...

داره میانترما شروع میشه.باور کردنش راحت نیست.آخه همین دیروز بود که با خوشحالی پایان ترم 3 رو با یه بزن و بکوب و خوشگذرونی حسابی جشن گرفته بودیم.پس چی شد یهو...چی شد اون همه خوشحالی...چشم نذاشته به هم دوباره افتادیم تو منجلاب امتحانا و گیر کردیم تو این همه درس که از اول ترم تا حالا یه نگاه بهشون ننداختیم.آخه همین دو روز پیش بود که میخواستیم درس بخونیم و به اصطلاح و فکر خودمون این ترم رو به عنوان یه بچه درس خون به پایان برسونیم ولی درسی پیدا نمیشد که بخونیم.حالا چی شد که یهو این همه درس نخونده تولید شد؟آخه کی استاد اینا رو گفت؟!هر چی فکر میکنم یادم نمیاد اینا کی رو هم تلنبار شده...!

حالا همش به یک طرف و این که با تمامی تلاشها باز هم داره همه ی میانترما با هم و پشن سر هم میشه خودش معذل دیگه ای شده.مثل همیشه یه مشکل اساسی!بهش میگن کمبود وقت برای درس خوندن.

فرایند تاریخ گذاری امتحان همیشه با یه پیشنهاد خیلی قاطعانه و به ظاهر غیر قابل تغییر از طرف استاد شروع میشه و بعدش با خواهش(اینجاها خیلی خوب معنی همدلی و یکرنگی رو میفهمیم و همه به هم میگیم که همراه شو عزیز که این درد امتحان هرگز جدا جدا درمان نمیشود) و تمنا از استاد برای تغییر روز امتحان ادامه پیدا میکنه و معمولا اگر خوش شانس باشیم و کار به جاهای باریک و زدن حرفای نامربوط به استاد و ناراحتی و احیانا لج کردن استاد و ... نکشه استاد موافقت میکنه و تاریخ امتحان رو عوض میکنه(دمش گرم) و فرآیند تعیین تاریخ امتحان به پایان میرسه و ما میمونیم و یه مشت درس نخونده که داشتیم براشون کلی چونه میزدیم پیش استاد!ولی وضعیت ما درس نخونا که میخوایم همه ی اونچه که استاد از اول ترم و ترمهای پیش درس داده و تا شب امتحان درس میده رو بذاریم یه شبه بتروکونیم و بخونیم و بریم یه نمره ی مشتی از امتحان و برگه ی سفید تحویلی به استاد بگیریم چندان با تغییر تاریخ امتحان فرقی نمیکنه!چه فرقی داره امروز و فردا!

اینجاها هم همراه شو غزیز یه بار دیگه خیرخواهی خودش رو بهمون نشون میده و سعی میکنه که عمق درک و مفهومش و تمام فلسفه ی وجودیش رو به ما منتقل کنه و درست همزمان با وقتی که ماها شب امتحان میشینیم و تک تک(یا شاید دو سه نفری)درس میخونیم و زیاد وقتمون رو با یاد دادن درس به بقیه تلف نمیکنیم به ما میگه همراه شو عزیز که یکی هست که به کمکت نیاز داره و درس میخواد یاد بگیره...میگن هر کی به بقیه درس یاد بده خودش هم بهتر یاد میگیره،ما هم که چقدر به این حرفا گوش میدیم.از این گوش نیومده از اون یکی بیرون رفته...

بعد از پایان امتحانا معمولا همراهی عزیزان دیگه به پایان میرسه و هر کی میره پی کار خودش و اصولا این شعار سعی میکنه برای شادی بعد از امتحان هم که شده به بچه ها پیشنهاد یه خوشگذرونی کوچیک بعد از امتحان در جهت رفع خستگی و شاید خداحافظی رو بده ولی وقتی سرش رو برمیگردونه میبینه که همه رفتن خونه!!!

اینا از فرآیند امتحان و بعد از امتحان...که سال به سال و ترم به ترم تکرار میشه...

اما چیزایی هست که دیگه برگشت نداره!این روزایی که میره دیگه برگشت نداره...اگر شما جزوی از اون افراد باشید که ادامه تحصیل بدید و برید ارشد دیگه خوشبختانه یا متاسفانه چنین گروهی که الان به عنوان یه سری همکلاسی میشناسید نخواهید داشت...هر چند جوی صمیمانه هرگز حس نشد ولی همون چیزی هم که شاید در این روزها و سالها حس میشه دیگه حس نخواهد شد.اگر جزو اون کسایی هستید که میرید دنبال زندگیتون و درس خوندن رو میذارید کنار باید بگم که احتمالا این آخرین باری هست که چنین جوها و گروههایی برخورد میکنید...جایی که همه تو یه فاز هستند و همه با یک هدف اومدن و خیلی چیزای مشترک با هم دارن و خیلی چیزای دیگه... .

روز از پی روز میگذره و ما هم روزها رو یکی یکی با خاطراتمون پیوند میزنیم و میفرستیمشون در اعماق ذهنمون که بایگانی بشه و اون موقع ها که خیلی دلمون تنگ شد برای  سالهای دانشگاهمون(بعیده تنگ بشه!) از بایگانی بکشیم بیرون و یادآوری کنیم لحظات خوش در دانشگاه رو! و حالا یا حس بد و یا حس خوب بهمون دست بده و یا خیلی حسرت بخوریم به این روزها و یا خیلی خوشحال بشیم از اینکه این روزهای کوفتی زودتر تموم شدن و رفتن چندان تاثیری تو زندگیمون نداره.

اما بهتر هست که از این چیزی که الان داریم و شاید فردا دیگه نداشته باشیم کمال استفاده رو بکنیم...و این هست که میگم باید دست در دست(نه روی دست) گذاشت و تمامی اونچه که اطرافمون هست رو به دید ساده نگاه کرد و اونچه که برامون قراره از این سالها به یادگار بمونه رو دید و نگذاشت که اصل و اساس چیزها بین روزمرگی و تب و تاب روزای خوشگذرونی گم بشه که باید دانست دیگه بعدا هم پیدا بشو نیستند...(همراه شو عزیز)و میگم که همراه شو که یه کار درست و حسابی بکنیم...درسمون رو بخونیم...میانترم بدیم و ...با هم باشیم و خوش و خرم ولی خودمون رو گم نکنیم که کجا هستیم و برای کی هستیم و برای چی هستیم و برای چی اومدیم،اومدیم اینجا که چه کار کنیم...با هم همراه شویم برای حرکت به طرف اونچیزی که بین هممون مشترک هست به سوی یک هدف بالا(برو بیخیال بچه جون.ما خودمون زغال فروشیم.هدف بالا کجا بود...یه جوری حرف میزنی که فکر کنم خیلی حالیته و مثلا طرفدار پیشرفت و این قرتی بازیا!!!).اما حرف زدن چیزی رو درست نمیکنه.امیدوار میشه موند که یه روزی به یه درک درستی از اونچه که هممون میخوایم برسیم و برای اونچه که انتظار داریم و برای اونچیزی که بهش میگن درد مشترک(یا در دیدی متفاوت هدف مشترک!) وقتمون رو تلف(!)کنیم.پس از همگی خواهش میکنم که:

همراه شو عزیز....همراه شو عزیز.....تنها نمان به درد....کین درد مشترک....هرگز جدا جدا درمان نمیشود....دشوار زندگی هرگز برای ما...بی رزم مشترک آسان نمیشود...



نظرات شما عزیزان:

عباس رهامی 
ساعت8:39---26 فروردين 1390

سلام.حرف زدن از امتحان که رعشه تو تن آدم نمیندزه... نمره ی زیر ده رو تو سایت (یا شاید هم پشت در استاد به همراه اسم زیبای خودت که جلوش نوشه شده!) دیدن نگران کنندس!!!
اما به قول همون حکیم:
این نیز بگذرد...
به این که الان 2 ساله اینجا هستیم و قراره 2 سال دیگه هم باشیم فکر کنیم بهتره...شاید یه وقتی خدایی نکرده بهره ای از زمان گذره بردیم.

این عکس،دری هست از تاریکی به سوی روشنایی!!!یه جوری امیدواری...

 



مریم خانومی
ساعت19:52---25 فروردين 1390
از دانایی می پرسن که یه جمله بگو که هم در زمان شادی هامون بدونیم که این شادی تموم شدنیه و پایدار نیس و به فکر باشیم، هم در زمان غم ها و سختی ها و غصه ها دلمون رو قرص کنه
میدونی که دانا چی میگه؟
<<<<<<< این نیز بگـــذرد.. >>>>>
هم دورهء شادی های با هم بودن و تفریح و رفاقت و...میگذره
،هم امتحانای سخت و این وضعیت فشار امتحانا می گذره،


مریم خانومی
ساعت19:47---25 فروردين 1390
از امتحانا حرف زدی یه زلزلهء شیش هفت ریشتری توی تنمون انداختی
می ترسم چه جوری این درد مشترک رو مرهم کنم و به پیروزی برسم!
بعضی از بچه ها که وظایف درسی رو بین هم تقسیم می کنن! روش شیرین به اشتراک گذاشتن دانش ها در حین امتحان رو می گم!
آرزوم اینه که برگه در دست هم دهیم به مهر،امتحان خویش را کنیم اتمام!
فقط خدا کنه بعد از امتحان وصف حالمون این نباشه:
وای از تو مثل بم ویروونم یا اصلا مثل هیروشیما بعد بمب //نمیدونم ، دارم اتیش میگیرم و اینو میخونم ...


عباس رهامی
ساعت18:26---25 فروردين 1390
خواهش میکنم عزیـــــــــــــــــزم!
قابلی نداشت.


مهرداد کاظمی رنجبر
ساعت17:42---25 فروردين 1390
سلام.فقط میتونم بگم فوق العاده بود!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: