آخرین مطالب پيوندها
وبلاگ مهندسی شیمی88روز دانشگاه شهید باهنر کرمان University Kerman Chemical Engineering 88 رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟ با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم. دوستم میگه:شیرِ؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ... گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!!! تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده میگه میخوای بند نافو ببری؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!! بعد از چند ساعت عمل بچم به دنیا اومده با کلی ذوق به بابام نشونش می دم.میگه بچته؟؟؟!! میگم پَــــ نَ پَــــ اینو الان از اینترنت دانلود کردم نسخه آزمایشیه واسه تست تا اصلش بیاد!!! دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟ میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!! به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پـَــ نَ پـَـــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد... واسه استخدام رفتم یه شرکتی خانومه میگه :شما برای آگهی استخدام اومدین؟ رفتم دادگستری یارو میپرسه شکایت داشتید؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه خورده برنج آوردم با ترازوی عدالت وزن کنم ! جلو خواهرم سوسکه رو با دمپایی لهش کردم دل و رودش پخش زمین شده ...خواهرم میگه مرده الان ؟ رفتم خونه دوستم کامپیوترش خرابه... میگم پاورت سوخته کامل! میگه یعنی یکی دیگه بگیرم ؟ میگم پَـــ نَ پَــــ سوختگیش جدی نیست پماد سوختگی بزنی خوب میشه میگم دیشب یه پشه اومده بود تو اتاقم میگه کشتیش؟ پَــــ نَ پَـــــ اومدم بِزنم، نتونستم ، خونِ من تو رگهاش جریان داشت! ،یهو گفت بابا ...!! بعدشم نشَستیم دوتایی تا صبح گریه کردیم ، گوشه اتاق تصادف کردم، زنگ زدم ۱۱۰ ... پلیسه اومده میگه تصادف کردی؟!گفتم پـــ نَ پَـــــ اینا همش نقشه بود بیای ببینمت میگه چجوری رفتی آمریکا ؟میگم من اینجا دانشجو ام.میگه یعنی « اپلای » کردی؟! یارو با ١٦٠تا سرعت زده به یه عابر پیاده عابره پرت شده٢٠متر اونطرفتر افتاده زمین هیچ تکونیم نمیخوره.دوستم میگه یعنی مرده؟میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض میکنه پنالتی بگیره مادر دانش آموزِ اومده مدرسه....معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین....میگه تو خونه؟....پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی........اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!! پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه ! رفتم خونه دیدم ماهی از تنگ افتاده بیرون،داداشم میگه یعنی مرده؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــ دوگانه سوزش کردم وقتی آب نیست با هوا کار میکنه!! زنگ زدم ۱۱۰، یارو پرسید اتفاقی افتاده؟ گفتم: پـَـــ نَ پـَـــ شما زنگ نزدید نگران شدم، گفتم حتما اونجا اتفاقی افتاده!!! دارم تو خونه رو ترد میل میدوم بابام میاد میگه داری میدویی لاغر کنی...!! پَـــ نَ پَـــ کلاسم دیر شده عجله دارم تو خیابون دست دوست دخترمو كه عينك دودي زده رو گرفتم دارم رد میشم.دختر خالم دیدتم میگه اااا دوست دخترته؟؟؟گفتم پَـــ ن َ پَــ از سایت میخواستم یه فایل دانلود کنم ..... ٥٦٠ثانیه صبر کردم بعد پیغام میده : میخوای این فایل رو دانلود کنی ؟ میگم پـَـــ نَ پَـــــ خیلی حال داد یکبار دیگه بشمر من بازم برم قایم شم ..... نیایا به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان... میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.. به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !میگه کی ؟ پلیس ؟ چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, :: 2:41 :: نويسنده : مدیریت ویلاگ
باید از نویسنده ی این مطلب واقعا تشکر کنم چرا که خیلی خوب زبون بچه ها رو میفهمه!دستش درد نکنه...کپی پیستی بیش نیست ولی واقعا خوندن داره...شاید در آینده به کار شما هم بیادا! من مشغول تماشاي سريال ، دخترم بدو بدو اومد و پرسيد . من : نه ماماني بابا مرد .دخترم : راست ميگي مامان ؟من : اره چطور مگه ؟ یک شنبه 19 تير 1390برچسب:, :: 9:10 :: نويسنده : مدیریت ویلاگ
جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 15:53 :: نويسنده : سجاد زمانی
در حالی که جملگی مردم خودشون رو میکشن که یه جوری به زور خودشون رو به یکی از شهرای بزرگ بچسبونن که معمولا یا تهران یا شیراز و یا اصفهان و یا حداکثر دیگه مشهد هست یه سری هستن که اینطور فکر نمیکنن.یه سری به این فکر میکنن که این شهرا و مخصوصا یه جایی مثل تهران بزرگ که همچین کلاسش هم خیلی بیشتر هست جقدر درد سر میتونه داشته باشه...اینقدر دیدن که دیگه سیر شدن...گفتم و گفتم که بگم که یه سری اون چیزی که خیلی ها تو شهرای بزرگ مثل تهران میبینن نمیبینن... و اما زبان کاریکاتور یه چیز دیگست!
ادامه مطلب ... جمعه 13 خرداد 1390برچسب:تهران بزرگ,مشکلات زندگی,عباس رهامی,آلودگی,کاریکاتور,اعتراض,بزرگ شهر,مشکلات جامعه,, :: 18:6 :: نويسنده : عباس رهامی
به این نقاشی یه خورده نگاه کنید.سعی کنید یه برداشتی ازش داشته باشید...
خوب میدونم که نتونستید هیچ برداشت خاصی بکنید.(البته اگر قبلا این تابلو نقاشی رو ندیده باشید).میشه گفت واقعیت داره اینکه ما هیچی از نقاشی ها نمیفهمیم و البته این به این دلیل نیست که ما از هنر سر در نمیاریم و یا اینکه بی ذوق هستیم(خدایی نکرده!).به این دلیل هست که چیزی از اون نقاشی ای که بهمون نشون میدن نمیدونیم!حالا در مورد نقاشی بالا یه خورده اطلاعات بدم و بعدش برم سراغ اصل قضیه: نقاشی کشیده شده در قرن 18 میلادی توسط یه مرد فرانسوی یه اسم وینست لوپز هست اما موضوعش ایران باستان! اما قضیه چی بوده و این نقاشی چی داره میگه؟ روایت داستانی باستانی از ایران.داستانی واقعی از معرفت و بزرگ دلی و پاک دلی،داستانی که اگر برای هر ملتی روایت شود اون ملت سرافراز و دارای نقطه ی درخشان در تاریخ خود خواهد شد.داستان مربوط به کورش کبیر هست و شخصی به نام پانتته آ یکی از زیباترین زنهای دوران خودش... در ادامه روایتی واقعی از ایران باستان رو خواهید خوند... ادامه مطلب ... دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:طنز نوشه,عباس رهامی,پانته آ و کورش کبیر,داستان ایران باستان,داستان آموزنده,abbas rahami, :: 7:49 :: نويسنده : عباس رهامی
صفحه قبل 1 صفحه بعد |