درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید برای کسب اطلاعات بیشتر به پروفایل مدیر وبلاگ مراجعه کنید
آخرین مطالب


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 192
بازدید کل : 7611
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 132
تعداد آنلاین : 2

وبلاگ مهندسی شیمی88روز دانشگاه شهید باهنر کرمان
University Kerman Chemical Engineering 88




رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟
گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم , اومدم خودمو معرفی کنم!

 با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم. دوستم میگه:شیرِ؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ... گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!!!

تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده میگه میخوای بند نافو ببری؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!!

بعد از چند ساعت عمل بچم به دنیا اومده با کلی ذوق به بابام نشونش می دم.میگه بچته؟؟؟!! میگم پَــــ نَ پَــــ اینو الان از اینترنت دانلود کردم نسخه آزمایشیه واسه تست تا اصلش بیاد!!!

  دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟ میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!! به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پـَــ نَ پـَـــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد...

واسه استخدام رفتم یه شرکتی خانومه میگه :شما برای آگهی استخدام اومدین؟
گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ اومدم بگم اصلا رو من حساب نکنین!!!!!

رفتم دادگستری یارو میپرسه شکایت داشتید؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه خورده برنج آوردم با ترازوی عدالت وزن کنم !

جلو خواهرم سوسکه رو با دمپایی لهش کردم دل و رودش پخش زمین شده ...خواهرم میگه مرده الان ؟
پَــــ نَ پَــــ این ترمیناتوره الان خودش رو جمع میکنه دوباره راه میافته

رفتم خونه دوستم کامپیوترش خرابه... میگم پاورت سوخته کامل! میگه یعنی یکی دیگه بگیرم ؟ میگم پَـــ نَ پَــــ سوختگیش جدی نیست پماد سوختگی بزنی خوب میشه

میگم دیشب یه پشه اومده بود تو اتاقم میگه کشتیش؟ پَــــ نَ پَـــــ اومدم بِزنم، نتونستم ، خونِ من تو رگهاش جریان داشت! ،یهو گفت بابا ...!! بعدشم نشَستیم دوتایی تا صبح گریه کردیم ، گوشه اتاق

تصادف کردم، زنگ زدم ۱۱۰ ... پلیسه اومده میگه تصادف کردی؟!گفتم پـــ نَ پَـــــ اینا همش نقشه بود بیای ببینمت

میگه چجوری رفتی آمریکا ؟میگم من اینجا دانشجو ام.میگه یعنی « اپلای » کردی؟!
پَــــ نَ پَـــــ وقتی کنکور آزاد میدادم انتخاب هفتمُ تیک زدم آمریکا قبول شدم

یارو با ١٦٠تا سرعت زده به یه عابر پیاده عابره پرت شده٢٠متر اونطرفتر افتاده زمین هیچ تکونیم نمیخوره.دوستم میگه یعنی مرده؟میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض میکنه پنالتی بگیره

مادر دانش آموزِ اومده مدرسه....معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین....میگه تو خونه؟....پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی........اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن

یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!! پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه !

رفتم خونه دیدم ماهی از تنگ افتاده بیرون،داداشم میگه یعنی مرده؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــ دوگانه سوزش کردم وقتی آب نیست با هوا کار میکنه!!

زنگ زدم ۱۱۰، یارو پرسید اتفاقی‌ افتاده؟ گفتم: پـَـــ نَ پـَـــ شما زنگ نزدید نگران شدم، گفتم حتما اونجا اتفاقی‌ افتاده!!!

دارم تو خونه رو ترد میل میدوم بابام میاد میگه داری میدویی لاغر کنی...!! پَـــ نَ پَـــ کلاسم دیر شده عجله دارم

تو خیابون دست دوست دخترمو كه عينك دودي زده رو گرفتم دارم رد میشم.دختر خالم دیدتم میگه اااا دوست دخترته؟؟؟گفتم پَـــ ن َ پَــ
کوره دارم از خیابون ردش میکنم ثواب داره

از سایت میخواستم یه فایل دانلود کنم ..... ٥٦٠ثانیه صبر کردم بعد پیغام میده : میخوای این فایل رو دانلود کنی ؟ میگم پـَـــ نَ پَـــــ خیلی حال داد یکبار دیگه بشمر من بازم برم قایم شم ..... نیایا

به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان... میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم..

به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی



چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, :: 2:41 ::  نويسنده : مدیریت ویلاگ

باید از نویسنده ی این مطلب واقعا تشکر کنم چرا که خیلی خوب زبون بچه ها رو میفهمه!دستش درد نکنه...کپی پیستی بیش نیست ولی واقعا خوندن داره...شاید در آینده به کار شما هم بیادا!

من مشغول تماشاي سريال ، دخترم بدو بدو اومد و پرسيد .
دخترم : مامان تو زني يا مردي ؟من : زنم ديگه پس چي ام ؟دخترم : بابا ، چي اونم زنه ؟

من : نه ماماني بابا مرد .دخترم : راست ميگي مامان ؟من : اره چطور مگه ؟
دخترم : هيچي مامان ! ديگه كي زنه ؟
من : خاله بتي ، خاله مريم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ
دخترم : دايي سعيد هم زنه ؟
من : نه اون مرده !
دخترم : از كجا فهميدي زني ؟
من : فهميدم ديگه مامان، از قيافه ام .
دخترم : يعني از چي ؟ از قيافه ات
من : از اينكه خوشگلم ،
دخترم : يعني هر كي خوشگل بود زنه‌ ؟
من : اره دخترم
دخترم : بابا از كجا فهميد مرده
من : اونم از قيافش فهميد . يعني بابايي چون ريش داره و ريشهاشو ميزنه و زياد خوشگل نيست مرده !
دخترم : يعني زنا خوشگل مردا زشتن ؟
من : اره تقريبا .
دخترم : ولي بابايي كه از تو خوشگلتره
من : اولا تو نه شما بعدشم باباييت كجاش از من خوشگلتره ؟
دخترم : چشاش
من : يعني من زشتم مامان ؟
دخترم : آره
من : مرسي
دخترم : ولي دايي سعيد هم از خاله بتي خوشگلتره !!
من : خوب مامان بعضي وقتها استثنا هم هست
دخترم : چي اون حرفه كه الان گفتي چي بود
من : استثنا يعني بعضي وقتها اينجوري ميشه
دخترم : مامان من مردم
من : نه تو زني
دخترم : يعني منم زشتم
من : نه مامان كي گفت تو زشتي تو ماهي ، ولي تو الان كودكي
دخترم : يعني من زن نيستم ؟
من : چرا جنسيتت زنه ولي الان كودكي
دخترم : يعني چي ؟
من : ببين مامان همه ي ادما شناسنامه دارن كه توي شناسنامه شون جنسيتشون مشخص ميشه جنسيت تو هم توي شناسنامه ات زنه .
دخترم : يعني منم مامانم ؟
من : اره ديگه تو هم مامان عروسكهاتي
دخترم : نه ، مامان واقعي ام ؟
من : خوب تو هم يه مامان واقعي كوچولو براي عروسكهات هستي ديگه
دخترم : مامان مسخره نباش ديگه من چي ام ؟
من : تو كودكي
دخترم : كي زن ميشم ؟
من : بزرگ شدي
دخترم : مامان من نفهميدم كيا زنن ؟
من : ببين يه جور ديگه ميگم . كي بتو شير داده تا خوردي بزرگ شدي
دخترم : بابا
من : بابات كي بتو شير داد ؟ !!!!!!!!!!
دخترم : بابا هر شب تو ليوان سبزه بهم شير ميده ديگه
من : نه الان رو نمي گم ، كوچولو بودي ؟
دخترم : نمي دونم
من : نمي دونم چيه ؟ من دادم ديگه
دخترم : كي؟
من : اي بابا ولش كن ، بين مامان ، زنها سينه دارن كه باهاش به بچه ها شير ميدن ، ولي مردا ندارن
دخترم : خب بابا هم سينه داره
من : اره داره ولي باهاش شير نمي ده !! فهميدي
دخترم : خوب منم سينه دارم ولي شير نمي دم پس مردم .
من : اي بابا ببين مامان جون خودت كه بزرگ بشي كم كم مي فهمي .
دخترم : الان مي خوام بفهمم .
من : خوب هر كي روسري سرش كنه زنه هر كي نكنه مرده
دخترم : يعني تو الان مردي ميريم پارك زن ميشي
من : نه ببين ، من چيه تو ميشم ؟
دخترم : مامانم
من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن
دخترم : اهان فهميدم .
من : خدا خيرت بده كه فهميدي ، برو با عروسكهات بازي كن
نيم ساعت بعد
دخترم : مامان يه سوال بپرسم
من : بپرس ولي در مورد زن و مرد نباشه ها
دخترم : در مورد ماهي قرمزه است .
من : خوب بپرس
دخترم : مامان ماهي قرمزه زنه يا مرده ؟
من:..................



یک شنبه 19 تير 1390برچسب:, :: 9:10 ::  نويسنده : مدیریت ویلاگ

 


دیدم به خواب حافظ
نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس‏...
دیدم به خواب حافظ .توى صف اتوبوس...                                 
گفتم: سلام خواجه                                     گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟                                      گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى،                                        گفتا: نمانده حالى
گفتم: چگونه ‏اى؟                                       گفت: در بند بى‏خیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى      گفتا که: مى‏سرایم شعر سپید بارى‏
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟      گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز         گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش،                                      گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش                                        گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا..چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟   گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش‏
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره          ‏گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل              گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‏ها                گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا 
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى             گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى      گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره                  گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره‏
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد                  گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى           گفتا که: ادکلن شد در شیشه ‏هاى رنگى‏
گفتم: سراغ دارى میخانه‏اى حسابى           گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى

 



جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : سجاد زمانی

 در حالی که جملگی مردم خودشون رو میکشن که یه جوری به زور خودشون رو به یکی از شهرای بزرگ بچسبونن که معمولا یا تهران یا شیراز و یا اصفهان و یا حداکثر دیگه مشهد هست یه سری هستن که اینطور فکر نمیکنن.یه سری به این فکر میکنن که این شهرا و مخصوصا یه جایی مثل تهران بزرگ که همچین کلاسش هم خیلی بیشتر هست جقدر درد سر میتونه داشته باشه...اینقدر دیدن که دیگه سیر شدن...گفتم و گفتم که بگم که یه سری اون چیزی که خیلی ها تو شهرای بزرگ مثل تهران میبینن نمیبینن...

و اما زبان کاریکاتور یه چیز دیگست!

 

 



ادامه مطلب ...


به این نقاشی یه خورده نگاه کنید.سعی کنید یه برداشتی ازش داشته باشید...

 

خوب میدونم که نتونستید هیچ برداشت خاصی بکنید.(البته اگر قبلا این تابلو نقاشی رو ندیده باشید).میشه گفت واقعیت داره اینکه ما هیچی از نقاشی ها نمیفهمیم و البته این به این دلیل نیست که ما از هنر سر در نمیاریم و یا اینکه بی ذوق هستیم(خدایی نکرده!).به این دلیل هست که چیزی از اون نقاشی ای که بهمون نشون میدن نمیدونیم!حالا در مورد نقاشی بالا یه خورده اطلاعات بدم و بعدش برم سراغ اصل قضیه:

نقاشی کشیده شده در قرن 18 میلادی توسط یه مرد فرانسوی یه اسم وینست لوپز هست اما موضوعش ایران باستان!

اما قضیه چی بوده و این نقاشی چی داره میگه؟

روایت داستانی باستانی از ایران.داستانی واقعی از معرفت و بزرگ دلی و پاک دلی،داستانی که اگر برای هر ملتی روایت شود اون ملت سرافراز و دارای نقطه ی درخشان در تاریخ خود خواهد شد.داستان مربوط به کورش کبیر هست و شخصی به نام پانتته آ یکی از زیباترین زنهای دوران خودش...

در ادامه روایتی واقعی از ایران باستان رو خواهید خوند...



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 صفحه بعد