درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید برای کسب اطلاعات بیشتر به پروفایل مدیر وبلاگ مراجعه کنید
آخرین مطالب


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 132
تعداد آنلاین : 2

وبلاگ مهندسی شیمی88روز دانشگاه شهید باهنر کرمان
University Kerman Chemical Engineering 88




 


دیدم به خواب حافظ
نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس‏...
دیدم به خواب حافظ .توى صف اتوبوس...                                 
گفتم: سلام خواجه                                     گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟                                      گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى،                                        گفتا: نمانده حالى
گفتم: چگونه ‏اى؟                                       گفت: در بند بى‏خیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى      گفتا که: مى‏سرایم شعر سپید بارى‏
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟      گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز         گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش،                                      گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش                                        گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا..چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟   گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش‏
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره          ‏گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل              گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‏ها                گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا 
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى             گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى      گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره                  گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره‏
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد                  گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى           گفتا که: ادکلن شد در شیشه ‏هاى رنگى‏
گفتم: سراغ دارى میخانه‏اى حسابى           گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى

 



جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : سجاد زمانی
 
زلال که باشی آسمان در تو پیداست
 
http://groups.yahoo.com/group/Goonagoon/join
 
پرسید.... م
چطور بهتر زندگی کنم ؟
با كمی مكث جواب داد :
 
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .
پرسیدم ،
آخر .... ،
و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :
مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،
قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .
كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..
بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..
داشتم به سخنانش فكر میكردم كه نفسی تازه كرد وادامه داد ...

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،
آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،
شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..
مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،
مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی ..
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،
كه چین از چروك پیشانیش باز كرد و با نگاهی به من اضافه كرد :
زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ،
فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،

زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست

http://groups.yahoo.com/group/Goonagoon/join


 

 



جمعه 17 تير 1390برچسب:مثل آب,,,زلال,,,, :: 15:41 ::  نويسنده : سجاد زمانی

در صحرا میوه کم بود . خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر کس تنها می تواند یک میوه در روز بخورد » این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یک میوه می خوردند و به دستوری که پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده کنند . این فقط باعث می شد که میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند .. خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت کنند .» پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش کردند ، چرا که آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد . کم کم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از کجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار کهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها کنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها کسانی که خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند . اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند که دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنند.

از کتاب: “پدران، فرزندان، نوه ها” (پائولو کوئلیو)



سلام بچه ها عیدتون مبارک.امیدوارم مطلب زیر مورد پسندتون باشه و بتونید تو زندگیتون ازش استفاده کنید و تو زندگیتون مؤثر باشه.

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.

«نارسیس»

  ------------------------------

 

  برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی است.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن ... خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره‌ها پرت کند .

 

------------------------------

 

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود، دری دیگر باز می‌شود ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می‌دوزیم که درهای باز را نمی‌بینیم.

«هلن کلر»

----------------------------------

برای پخته‌شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره در نروید.



ادامه مطلب ...


سلام بچه ها عیدتون مبارک.امیدوارم مطلب زیر مورد پسندتون باشه و بتونید تو زندگیتون ازش استفاده کنید و تو زندگیتون مؤثر باشه.

.

 لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.

«نارسیس»

  ------------------------------

 

  برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی است.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن ... خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره‌ها پرت کند .

 

------------------------------

 

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود، دری دیگر باز می‌شود ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می‌دوزیم که درهای باز را نمی‌بینیم.

«هلن کلر»

----------------------------------

برای پخته‌شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره در نروید.

------------------------------


 



ادامه مطلب ...


سلام بچه ها.سال نوتون مبارک.امیدوارم مطلب زیر مورد پسند همتون واقع بشه و بتونیم تو زندگیمون ازش استفاده کنیم.

.

 لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.

«نارسیس»

  ------------------------------

 

  برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی است.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن ... خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره‌ها پرت کند .

 

------------------------------

 

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود، دری دیگر باز می‌شود ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می‌دوزیم که درهای باز را نمی‌بینیم.

«هلن کلر»

----------------------------------

برای پخته‌شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره در نروید.

------------------------------

همیشه بهترین راه را برای پیمودن می‌بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم.

 «پائولو کوئلیو»

----------------------------------

اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو را

غافلگیر کند، درست مانند آغاز.

-------------------------------

هیچ‌کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد؛ و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد.

--------------------------

بمانيم تا کاری کنیم، نه اين كه کاری کنیم تا بمانیم.

«دکتر شریعتی»

---------------------------------

آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به‌زودی موفق می‌شود، ولی او می‌خواهد خوشبخت‌تر از دیگران باشد و این مشکل است. زیرا او دیگران را خوشبخت‌تر از آنچه هستند تصور می کند.

  --------------------------------

  تاریخ یک ماشین خودکار و بی‌راننده نیست و به‌تنهایی استقلال ندارد، بلکه تاریخ

همان خواهد شد که ما می‌خواهیم.

«ژان پل سارتر»

------------------------

بهترین اشخاص، کسانى هستند که اگر از آن‌ها تعریف کردید خجل شوند، و اگر بد گفتید، سکوت کنند.

«جبران خلیل‌جبران»

--------------------------------

مشکلی که با پول حل شود، مشکل نیست، هزینه است!!!!

-----------------------------

در زندگی از تصور مصیبت‌های بی‌شماری رنج بردم که هرگز اتفاق نیفتادند.

-------------------------

ساده‌ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوارترین کارجهان این است که کسی

باشی که دیگران می‌خواهند.

--------------------------------


 


زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد.

بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی

که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی

شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده

و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا

از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.

حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای

نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شدولی

این کار را کرد.

فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا

پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی

جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به

سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه

سازی دست برداری.


 



چهار شنبه 18 اسفند 1389برچسب:کیمیا نیوز,ukce88, :: 19:21 ::  نويسنده : مدیریت ویلاگ

صفحه قبل 1 صفحه بعد